اشاره: 

مسیونری‏ها یا مبلغان مسیحی به افرادی از فرقه‌ی پروتستان اطلاق می‏شوند که برای دعوت به آیین مسیحیت به سرزمین‎های مختلف می‌روند و در کنار ارئه‌ی خدمات بهداشتی، درمانی، آموزشی و ... به تبلیغ دین مسیحیت می‎پردازند. مستندات تاریخی نشان بیانگر این است که اوج حضور آنان در دوران قاجاریه‌ در ایران بوده و اولین تشکیلات آنان نیز در ارومیه بوده ‎است، به‌طوری که ارومیه، آموزشکده‌ی پزشکی و مدارس شبانه‎روزی وابسته‌ به‌ آنان دایر بوده‌ است.

در این راستا  گفتگویی را با «سیدمحمد صمدی»، مترجم، تاریخ‌نگار و نویسنده‌ی کتاب «نگاهی به تاریخ مهاباد» انجام داده‌ایم. 

در این گفتگو سعی بر آن شده تا اطلاعاتی از اولین حضور مسیونری‏ها در مهاباد که به نوعی اولین تجربه‌ی مددکاری اجتماعی در این شهر نیز می‎باشد را مورد بررسی قرار دهیم. 

 • استاد عزیز، همچنانکه در گفتگوی دوستانه‏ای که پیش‎تر داشتیم، اشاره‎ای به حضور مسیونری‏ها و خدمات ایشان به مردم مهاباد، داشتید، اگر ممکن است مروری در این باره داشته باشیم.

فرصت را مغتنم شمرده و بهترین شادباش‎هایم را به خاطر فرا رسیدن نوروز باستانی- این یادگار کهن گذشتگانمان - تقدیم می‎دارم. انشاءالله روزگار خوب و سرشار از سلامتی را پیش رو داشته باشید. 

نخست اینکه میسیونری، یا به قول عرب‎ها گروه‎های تبشیری، و یا همان تشکیلات مبلغان دینی مسیحی، کلاً از چه دوره و زمانی شکل گرفته‌اند و در کجا پیدا شده‌اند، اطلاعاتی ندارم.

این را هم یادآوری کنم که متأسفانه در زمان‎های گذشته، افراد و احزاب چپ و چپگرا، چنین به‌ ذهن مردم القا کرده‌ بودند که هر چیز و هر کسی که از جانب آمریکا و غرب بیاید، حتماً چیز یا شخص بدی است و حتماً در خدمت دنیای سرمایه‌داری و امپریالیسم و ... است و نمی‌شود درباره‎ی آن کم‎ترین خوشبینی داشت. من خود براین باور نیستم. هرگز نمی‌توانم در چنین محدوده‎ی تنگ و خفقان‌آوری فکر کنم.

میسیونری‎ها، انسان بوده‌اند، با همه‌ی قوت و ضعف‏هایی که هر انسانی می‏تواند داشته باشد و دارد.

منظورم را با مثالی روشنتر می‌کنم: مقارن انقلاب مشروطه‌ی ایران، یک نفر از همین میسیونرهای مسیحی به نام «باسکرویل» در تبریز بوده است. قطعاً این فرد با تشکیلات خودش در ارتباط بوده و برای تبلیغات تبشیری در تبریز حضور داشته ‎است و سازمان و تشکیلات مربوطه‎اش انتظار داشته که این فرد در چهارچوب شرح وظایفش کار و خدمت کند. اما وقتی قساوت و سنگدلی محمدعلی شاه و تفنگچیانش در رویارویی با مردم و مشروطه‌خواهان ایرانی به اوج خود می‌رسد، «باسکرویل» همچون یک شهروند ایرانی و تبریزی دست به تفنگ می‏برد و در کنار مشروطه‏خواهان، علیه استبداد قاجاری مبارزه می‏کند و در نهایت در زد و خورد با آدمکشان محمدعلی شاه، کشته‌ می‌شود. آرامگاه او امروزه در تبریز است و در کتاب «تاریخ مشروطه‎ی ایران» نوشته‏ی «احمد کسروی» می‌توان اطلاعات بیشتری در مورد این انسان وارسته پیدا و مطالعه کرد. حال این میسیونر با وجود مسیحی و غیر ایرانی بودن، و قطعاً اجازه نداشتن از سوی تشکیلات مربوطه‏اش، چون انسانی انساندوست بوده، باز نتوانسته در جنگ بین عدالت‎خواهان و ستمگران بیطرف بماند و سکوت کند و حتی جانش را بر سر این کارش گذاشته است. آیا می‏شود به صرف آمریکایی‌بودن و میسیونر بودن، چنین انسانی را بزرگ نشمرد؟! از نظر و دیدگاه چپگرایان، چنین انسانی هم - فقط به خاطر غربی بودنش- عنصر بد، نامطلوب و مشکوکی به حساب می‎آمد!!

 • ابتدای حضور مسیونرها در مهاباد به چه سالی برمی‎گردد؟

افرادی که تحت عنوان میسیونر مسیحی پروتستان، برای نخستین بار در شهر و منطقه‎ی مهاباد ظاهر شده‎اند، به سال 1905 میلادی برمی‎گردد.

 • نام، سن، مسئولیت و خدمات در مهاباد، مهارت‏ها و سرگذشت تعدادی از آنان که در دسترس باشد را برایمان بازگو کنید؟

کل افرادی که از این تشکیلات در مهاباد حضور داشته‏اند، بدون هیچگونه ترتیب تاریخی، عبارت بوده‏اند از:

1) «فون اورتزن»

2) «امانوئل دامان»: این شخص در سال 1286 خورشیدی، متأسفانه در مهاباد کشته شده ‏است.

3) عالیجناب «جورج باشیمون»: این شخص نیز متأسفانه در سال1300 خورشیدی، به هنگام یورش شکاک‏ها به مهاباد و به دست آنان کشته شده ‏است.

4) دکتر «ال. او. فاسوم»: این شخص عنایت ویژه‏ای به زبان و ادبیات کردی (لهجه‎ی مکری) داشته، کارهای ذی‎قیمتی در این زمینه انجام داده و به چاپ رسانیده ‏است. او از پدر و مادری نروژی‌الاصل در 5 ژوئن 1879 در والینگ فورد در ایالت ایووا متولد شده، و در 10 اکتبر 1920 در سن 41 سالگی در ایروان بدرود زندگی گفته‎است.

5) دکتر «ایی. ادمان»

6) دکتر «هرمان شالک»: جراح مشهور آلمانی، هر سال سه ماه تابستان را در «کانی شیخان» مهاباد چادر می‎زد، روزها برای کار پزشکی به شهر می‎آمد و عصرها و شب‏ها را در کانی شیخان سپری می‎کرد.

7) میس «اگوستا گودهارت»: که مردم شهر او را «میس کوتات خانم» صدا می‏کرده‎اند.

8) میس «مارتا دال»: که در بین مردم مهاباد به «میس دال خانم» مشهور بوده است. در سال 1925 میلادی (1304 خورشیدی) وارد شهر مهاباد شده‏است. سالها در شهر مهاباد صادقانه و مادرانه به مردم خدمت کرده، و با یک جوان مهابادی، روانشاد حسین حبیبی ازدواج کرده‏ است. شخصیت بسیار فاضل و بزرگوار مهابادی آقای سیروس حبیبی که سال‏ها ریاست دبیرستان‏های مهاباد را برعهده داشت، مدتها در دانشگاه تهران منبع فیض بود، و امروزه در آمریکا زندگی می‏کند، تنها فرزند روانشادان «میس دال خانم» و آقای «حسین حبیبی» می‏باشد.

9) میس «هاننا شون هوود»

10) «متا فوندر شولنبرگ»

11) «آلما فاسوم»: خواهر دکتر ال. او. فاسوم.

12) «آلفرد.ک. بوئرگر»

13) میس «ایمیلیا اندرسون»

14) دکتر «میللر»

15) دکتر «یوناتان حاتمی»: مردم شهر او را «حکیم وینه تان» می‎خواندند. مدتها رئیس بهداری شهر مهاباد بود. خدمت صادقانه خدمت کرد. داستان بسیار شورانگیز و غم‏انگیز عشق شدید یک معلم مهابادی، زنده‌یاد محمدرسول میکائیلی با نوه‏ی دختری دکتر یوناتان (دوشیزه «ویلما صیادیان»)، می‏تواند موضوع یک رمان عالی یا یک فیلم سینمایی قرار گیرد.

این عده از ملیتهای متفاوتی (آمریکایی، آلمانی، فرانسوی، نروژی و...) بوده‏اند، اما همگی وابسته به «کلیسای لوتری» آمریکا بوده‏اند.

 • آخرین نفر آنان چه کسی بود و به چه علتی از مهاباد خارج شدند؟

حضور آنان تا سال 1936 میلادی (1315خورشیدی) در شهر بوده، و در این سال رضاشاه آنان را محترمانه اخراج می‏کند. یعنی به آنان ابلاغ می‏نمایند که شما که نظر خدمت به مردم دارید، می‏توانید به کرمان، شیراز و... بروید. آنان به دلیل آشنایی نسبتاً کامل و جامع به مردم منطقه و زبان و آداب و رسوم آنان می‏خواهند در همین منطقه بمانند. دولت رضاشاه نمی‏پذیرد،آنان هم به جانب اربیل، سلیمانیه، دهوک و ... رهسپار می‌شوند و از این منطقه می‏روند.

تنها زنده‌یاد «میس دال خانم» می‏ماند، چون در مهاباد ازدواج کرده بود. ایشان تا چهار پنج سال پیش از انقلاب اسلامی در مهاباد بودند، در آن زمان خیال برگشتن به آمریکا را داشتند که در تهران بدرود زندگی گفت . روانش شاد و یادش گرامی ‏باد.

 • عمده‌ی فعالیت‏ها و خدمات آنان را ذکر کنید؟

این گروه در شهر مهاباد، آن هم مهاباد حدود یکصد سال قبل، مردم را با بهداشت و نظافت و رموز تندرستی آشنا کرده‎اند، باعث شفای بیماران شده‏اند، مردم را با درس و کلاس و مدرسه آشنا کرده‎اند، و ... از بسیاری جهات مردم مهاباد و منطقه، مدیون آنان هستند.

در درمانگاه‎شان به بیشتر نیازمندان و فقرا، درمان رایگان می‏داده‏اند، ولی برای برخی از بیماران که نیازمند بستری شدن و عمل جراحی و ... بوده‏اند، مبالغی نه خیلی زیاد هزینه دریافت می‏کردند. در سال کشتار وحشتناک روس‏ها (جنگ اول جهانی) از طریق آگهی دادن در نشریه‏ی خودشان برای مردم مهاباد، کمک مالی و درمانی هم درخواست کرده‏اند.

 • شخصیت و ویژگی بارز این افراد چگونه بوده است؟

رفتارشان بسیار خوب و سرشار از مهر و محبت و انسانیت بوده است.

 • با توجه به اینکه مبلغان به سه دسته مستقل، وابسته به کلیسا و جاسوسان کشورهای استعماری تقسیم می‌شوند؛ عمده‌ی افراد این گروه را می‌توان جزو کدام دسته محسوب کرد؟

همانگونه که اشاره شد، میسیونرهایی که در شهر مهاباد بوده‌اند، وابسته به «کلیسای لوتری» (پروتستان) بوده‎اند.

 • آیا کلاس و جلسات دعوت به مسیحیت هم داشته‌اند؟

مستقیماً و آشکارا تبلیغ مسیحیت نمی‌کرده‎اند، چون می‏دانستند اگر چنین کنند با واکنش روحانیون آن روزگار مواجه خواهند شد.

 • عمدتاً منابع آموزشی و روش تبلیغی آنان چه‌ و چگونه‌ بوده است؟

در کلاس‏های درسی که در مهاباد آن زمان دایر کرده بودند، اغلب جغرافیا، ریاضیات، زبان، تدریس می‌شده و حداکثر سعی می‌کرده‎اند درسی تحت عنوان مسیحیت یا تبلیغ مسیحیت دربین نباشد.

 • آیا نمونه‎ای از مسیحی‌شدن افراد منطقه مشاهده شده است؟

من نشنیده‌ام که کسی رسماً اعلام کرده باشد که تحت تأثیر آنان مسیحی شده باشد. اما چون عده‎ای کودک دختر و پسر یتیم منطقه را تحت سرپرستی داشته‎اند و بعد از رفتن از شهر، آنان را نیز با خود برده‎اند، احتمال زیاد وجود دارد که این گروه در آینده مسیحی شده باشند.

 • با توجه به اینکه اولین مدرسه‌ی مسیونری در سال 1836م/ دی ماه 1214 ش در ارومیه تأسیس شده، آیا افرادی را برای آموزش به آنجا اعزام کرده‌اند؟ آیا ارتباطی بین مبلغان مهاباد و مدرسه‌ی ارومیه وجود داشته است؟

با توجه به این امر که تشکیلات میسیونری اولین بار در ایران، در ارومیه بنیان‏گذاری شد، قطعاً میسیونرهای مهاباد با آنان در ارتباط کاری بوده‌اند، حتی زنده‌یاد دکتر یوناتان حاتمی، در آموزشکده‏ی پزشکی ارومیه نزد دکتر کاکران، تحصیلات پزشکی خود را به انجام رسانیده بود.

 • چه مستندات، کتاب و نشریاتی از آنان باقی مانده است؟

تشکیلات آنان نشریه‎ای داشت به نام «کردستان میشینری» که اولین شماره‎ی آن در دهم اکتبر سال 1910 در شیکاگو ی آمریکا به چاپ رسیده و منتشر شده ‎است. این نشریه حدود چهل سال دوام داشته، تا 19 سال اول همان نام «کردستان میشینری» را داشته، ولی به دلیل شکایت و پیگیری نماینده‎ی وقت ایران در سازمان ملل، بالاخره نام نشریه پس از 19 سال تبدیل می‎شود به  «اورینت میشینری» (میسیونری شرق). جالب‎ترین اطلاعات را در مورد مهاباد آن روزگار، کشتار بسیار وحشتناک ارتش روسیه‏ی تزاری در سال‏های جنگ اول جهانی در مهاباد و حومه و ... را می‎توان در همین نشریه به قلم این افراد مطالعه کرد. آقای حسن قاضی، تمام مسائل مربوط به شهر مهاباد را از این نشریات استخراج کرده و به زبان کردی ترجمه نموده و در سایت اینترنتی خودش منتشر کرده‏ است. قسمتی از آن‎ها را مجله‏ی مهاباد نیز عیناً از سایت آقای قاضی نقل و منتشر کرده‏ است.

 • رابطه و واکنش مردم، دولتمردان، بزرگان و علما به حضور آنان چه‌ بوده است؟

گاهی مورد برخی بی‎مهری‌های بزرگان و روحانیان شهر هم قرار می‌گرفته‏اند.

حداکثر سعی می‎کرده‌اند درسی تحت عنوان مسیحیت یا تبلیغ مسیحیت دربین نباشد چون می‏دانسته‌اند، اگر چنین کنند با واکنش روحانیان آن روزگار، به ویژه پدر پیشوا قاضی محمد، قاضی علی، روبه‌رو خواهند شد.